بشنویداز راهنمایم:

به قلم مسافر قلم فرسا

سلام دوستان نادر هستم یک مسافر

آنتی ایکس مصرفی تریاک ،روش درمان دی اس تی ،داروی درمان او تی ، مدت سفر 10ماه ، نام راهنما آقای محمد فنائی ،مدت رهائی 3سال و9ماه.

در سنین نوجوانی در کلاس دوم دبیرستان در یکی از روزهای تحصیل خودکارم تمام شد واز دوستم خودکاری را جهت یادداشت گرفتم تا مطالب تدریسی معلم را یاداشت کنم ودر همین حین بوئی که از خودکار ساطع میشد شامه ام را نوازش داد واین رایحه مشکوک حس کنجکاوی مرا برانگیخت .از دوستم پرسیدم بوی خود کار تو از چیست وایشان در گوشی جواب داد،دیشب پدرم با آن تریاک کشیده است .حقیقتا از بوی آن خوشم آمد یواش یواش رابطه ما نزدیک ونزدیک تر شد تا اینکه شبی از شبها برای درس خواندن به منزل آنها رفتم تا برای امتحان آماده باشیم وآنجا برای اولین بار من بساط تریاک را دیدم ،تا دیر وقت درس خواندیم ،هنگام خواب پدر دوستم گفت : خوب درس خوانده اید؟ با کمی تاخیر گفتیم ای تا حدودی وایشان برای اینکه ما بیشتر درس بخوانیم پیشنهاد مصرف به ما داد ومن برای اولین بار وبرای ارضاء حس کنجکاوی کشیدن تریاک با وافور را تجربه کردم .

اما تا 48ساعت نخوابیدم ودر ادامه عوارض ناشی از اولین مصرف را تجربه کردم .اما لذت درس خواندن وشب بیداری آن باعث شد تا گهگاهی مصرف کنم وحدود 8سال تفریحی مصرف کردم واز آنجائی که بدن ورزیده و ورزشکاری داشتم فکر میکردم هرگز معتاد نخواهم شد وغرور بیجا واعتماد به نفس کاذب ،میهمانی های دوره ای و...به خاطر اینکه توان انجام کار شبانه روزی را داشته باشم وزودتر به آرزوی پولدار شدن برسم به سرعت دوران طلائی اعتیاد را پشت سر گذاشتم ووارد وادی اعتیاد شدم بدون اینکه واقعا متوجه شوم وسپس شروع به توجیه کردن خودم وخانواده ام نمودم  که من هر موقع بخواهم واراده کنم ترک خواهم کرد .راستش تا این اواخر سوئ مصرف اصلا قبول نمیکردم که اعتیاد دارم وچندین بار نیز مصرف نکردم واوایل نیز اینکار برایم خیلی راحت بود وبا یک شب بی خوابی واستفاده از قرص های آرام بخش موفق می شدم ولی پس از چند ماه دوباره شروع میکردم بدون اینکه علت گرایش به مصرف مواد را بدانم ودر مقابل اعترض خانواده واطرافیان توجیح میکردم دیدید که قبلا هم براحتی توانستم مصرف نکنم وشش ماه از سال را تفریحی می کشم وشش ماه دیگر را نمی کشم .

اما دیری نپائید که هم ترک کردن هر بار مشکل تر از قبل می شد وهم تقریبا دائمی مصرف میکردم .اینجا بود که کم کم متوجه وخامت اوضاع شدم اما افسوس که دیگر کاری از دستم بر نمی آمد وبه تدریج به لحاظ ترک های متوالی نا موفق قبول کرده بودم که برای همیشه مصرف کنم ویک مصرف کننده دائمی باشم .اما دردی درونی سینه ام را می فشرد وبا خود گفتم : یعنی معنای زندگی همین بود که به دنیا بیائیم در اوج جوانی کار کنم ومعتاد شوم وسپس بمیرم واین مسئله مرا در تنهائی ها آزار میداد.نا امید وافسرده وبدون هیچ شوقی به زندگی تنها وتنها نفس میکشیدم  نه در کنار خانواده خوش بودم ونه روحیه ای برای کار داشتم ونه از اطرافیان خوشم می آمد .تنها مونسم بساط مصرفم بود ویک عده به ظاهر دوست که تنهایم نمی گذاشتند نه به خاطر من که به خاطر جا ومکان مصرف امنی که داشتم ومواد رایگان عالی و.....چنان احترامم می کردند که گوئی بزرگ فامیلم ویا اینکه فرمانده سپاه ویا لشکر واین مسئله ادامه پیدا کرد تا شبی از شبهای قدر وضو گرفتم وپای تلویزیون با دلی آکنده از درد احیا گرفتم واز اعماق وجودم از خداوند خواستم تا مرا در یابد واز این درد خانمان سوز مرا برهاند وچون خواسته ام قلبی بود خداوند نیز پس از گذشت سه ماه پیام کنگره 60را بوسیله عزیزی به من رساند .دل خسته ونا امید از همه جا در عین ناباوری واینکه بگویم این راه را نیز رفته باشم برای اولین بار به کنگره آمدم واز دوستم خواستم که اعتیاد مرا یک هفته ای جمع وجور کند تا من به کارهایم برسم وایشان نیز با کمال متانت وصبوری گفتند چشم تو بیا .من آمدم وچه آمدنی با جلسه اول مشاوره متوجه وخامت اوضاع شدم وفهمیدم که چه بر سر خود آورده ام .اما آمدم وماندم ویافتم آنچه را که بدنبالش بودم رهائی ،رهائی از دام اعتیاد ودرمان بیماری اعتیاد که از بیماری سرطان هم سخت تر بود را تجربه کردم .

سالها دل طلب جام جم از ما میکرد       وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد 

معنای واقعی زندگی ولذت سلامتی وهرآنچه شوق واشتیاق زیستن بود را یافتم ولذتی که باید بیائی تا بیابی ...... واکنون منتظرت هستم .