درباب دستور جلسه وادی ششم
به قلم کمک راهنما؛ آقای محمد فنایی

عقل آدمی ذرهای از محبّت و قطرهای از دریای بیکران عشق است و سرانجام به اصل خود باز میگردد.
این وادی برای شناخت بیشتر و بهتر خودمان، ما را با اجزاء صور پنهان آشنا مینماید که یکی از مهمترین آنها که از موهبتهای الهی نیز به شمار میرود و در سیر تکاملی ما نقش اساسی ایفا میکند چیزی نیست جز "عقل". به راستی گوهر وجودی و حقیقت انسان که سبب این عظمت و برتری است چیست؟ انسانی که در مورد حقیقت وجودی خود نمیاندیشید باعث میشود از خویش غافل و ناآگاه بماند و تصورّی که از خود دارد صرفاً به جنبههای ظاهری و جسمانی خویش محدود شود. همچنین غفلت و بی خبری انسان از حقیقت خود، سبب میگردد از گنجهای عظیمی که در وجودش نهفته است بی بهره بماند و در بیشتر اوقات در عین برخورداری از سرمایههای عظیم، در تهیدستی به سر برد. در واقع میتوان گفت بسیاری از انسانها "تن" را با"من" اشتباه گرفتهاند در حالیکه جسم، مرکب انسان برای سیر او در عالم مادی است و خود انسان غیر از این مرکب است.
از بسیاری از کتب الهی اشارات فراوانی از عظمت و بی همتایی انسان در جهان آفرینش ادارک میشود.منجمله: آفریده شدن انسان در نیکوترین و متوازنترین صورت و سیرت، خلیفه و جانشینی خدا، سجده تمام ملائکه بر آدم و... . حال جای پرسش است که آیا این همه بزرگی، ناظر بر جنبههای ظاهری و طبیعی بشر است؟ بدون شک چنین نیست زیرا اگر جنبههای ظاهری و طبیعی دلیل عظمت انسان و اشرف بودن او باشد، بسیاری از حیوانات در این جنبهها بر انسان برتری دارند. نتیجتاً سعادت و کمال انسان را نباید در این امور جستجو کرد، بلکه منزلّت و بزرگی انسان را باید در حقیقت وجودی و گوهر انسانی او بیابیم و برای نیل به حقیقت و تمامیّت انسانی خویش ابزاری مهمتر و برتر از عقل نیست به همین جهت ناگزیر هستیم حکم عقل را در قالب فرمانروای بزرگ کاملاً اجرا کنیم.
حال بررسی نماییم عقل چیست؟ واژه عقل به دو چیز متفاوت اطلاق میشود؛ یکی عقل جزئی یا عقل معاش یا عقل حسابگر که امور مادّی و دنیوی و ظاهری زندگی انسان را عهده دار است که در اوج خود، دستاوردهای علوم و فنون مادّی را پدید میآورد. این عقل چیزی به نام عشق را نمیشناسد. دیگری عقل کلّی یا عقل الهی و ایمانی است که زمینه ساز نیل به حقایق بلند معنوی میباشد تا جایی که آشنایی و دیدار و دلسپاری وی را به محبوب ازلی ترتیب میدهد.
به معنای واقعی سرچشمه و منشأ عقل در کجاست؟ عقل آدمی ذرهای از محبّت و قطرهای از دریای بیکران عشق است و سرانجام به اصل خود باز میگردد. البته حکما عقل را به عقل عقیدهای و عقل آزاد تقسیم بندی کردهاند. عقل عقیدهای از عقال و بستن است، یعنی همان "ایسم" است. به این معنا که یک چهارچوب دور خودش میکشد و دیگر نمیخواهد از آن خارج شود. به همین دلیل خداوند را عاقل نمیخوانیم، امّا یک عالِم میخوانیم. یکی از بارزترین صفات خداوند حی است، یعنی زنده است، منظور نه زنده بودن نباتات و یا حیات انسانی که رشد میکنند، منظور حیات زیستی نیست؛ بلکه هوالحّی القیوم. یعنی دو صفت درک و عمل معنا دارد. یعنی همان عالِم است که زنده است و انجام میدهد. اساس حیات و ریشه قدرت، علم است. بزرگان منشأ صفات ذاتی خداوند را علم میدانند. اگر علم نباشد، قدرت نیست. اگر علم نباشد نمیتوان از زنده بودن حرف زد. علم نباشد، نمیتوان از اراده صحبت کرد، چرا که اراده مسبوق به علم است. یعنی ذات حق، علم است. ما علم را اکتساب میکنیم، خداوند عین علم است. علم یعنی آگاهی مطلق و این چیزی است که ما اسمش را "عقل" میگذاریم و در خداوند اسمش علم است. علم ما اثر عقل ماست. علم نتیجه عقل است و علم خداوند با ذات حق تعالی متحد است. هیچ ذرهای در عالم نیست که بر اثر آگاهی نباشد. منشأ همه چیز عقل است و منشأ عقل، علم الهی است که در حق، علم و عقل سَیَران علم حق به این جهان است. عقل، عالم را میفهمد ولی عالَم، عقل را نمیفهمد. انسان تا نقطهٔ بیگ بنگ رفته و رصد کرده، حال رصد کننده مهمتر است یا رصد شده؟ همه اینها با عقل رصد میشود. اگر عقل در عالَم هستی نباشد یعنی آشوب مطلق، یعنی ظلمت. نظم عالَم بر اساس عقل است. عقل، عالَم را اداره میکند. باید پی در پی سلوک عقلی شود، چرا که انسان با عقل مطلق متصل است ولی خود نمیداند.
باید یادآور شویم در مقابل چنین موهبتی (عقل) نیروی بی وقفه در درون و بیرون انسان حاکم است و آن نیروی بسیار قوی به نام "نفس" وجود دارد. به همین منظور مدلی تحت عنوان شهر وجودی برای فهم بهتر و بیشتر این نیرو در درون و برون در نظر گرفته شده که متن کامل آن در وادی بصورت نوشتار مکتوب است. و امّا از آنجاییکه آدمی ابتدا در جهل و بی خبری از خدا به سر میبرد، تنها به امور ظاهری توجه دارد و صرفأ عوامل ظاهری را در جهان مؤثر میداند، این غفلت و بی خبری از خداوند، بستر مناسبی میشود برای تأمین منافع نفس و وی را به رفتار و اعمال ضدارزشی و ناپسند فرمان میدهد و بدون هیچ گونه مقاومتی پذیرفته و انجام میدهد. در این حالت شخص در مرتبهٔ "نفس اماره" قرار دارد.
در مرحلهٔ بعد شخص گاهی از غفلت به حضور مطلق خداوند در حیات خویش توجه پیدا میکند و بعضی اوقات اسیر نادانی و غفلت خود میشود و دست به اعمالی ناشایست که بر خاسته از نفس است می زند. توجّه و حضور و غفلت و بی خبری که درون او را آشفته میکند، وی را پشیمان و خود را نکوهش میکند. چنین شخصی در مرتبهٔ "نفس لوامه" قرار میگیرد پس از آن شخص در مرحلهای قرار میگیرد که توجّهش به تأثیر حضور و قدرت مطلق دایمی میشود و تنها اعمالی که پسندیده و ارزشمند است انجام میدهد و هرگز دچار غفلت و بی خبری نخواهد شد، در چنین حالتی شخص در مرتبهٔ "نفس مطمئنه" و مقام اطمینان قرار خواهد گرفت و با به قدرت رسیدن این مرحله از نفس، درون انسان فرمانروای مطلق عقل خواهد شد و به نقطهای میرسد که گوید شو، میشود و آن نقطه و مکان درحقیقت، نزدیک شدن به فرمان عقل است. در پایان به این امید که حقایق را به زبان مکرّر بازگو و رفتارهای متناسب با آن انجام داده و در نهایت، به درستی از این وادی گذر کنیم.
با احترام: کمک راهنما مسافر محمد فنایی
نگارش: مسافر علی بلوچ